امکان ارسال پیامک از طریق تلفن ثابت ، امکانی است که به تازگی از سوی شرکت مخابرات ارائه شده است. اگر شما نیز علاقه مند به استفاده از این سرویس هستید می توانید از نرم افزار پیاثا استفاده نمایید. این نرم افزار بدون نیاز به اتصال به اینترنت و تنها از طریق خط تلفن ثابت ، شما را قادر می سازد تا با استفاده از رایانه خود به خطوط تلفن ثابت و یا همراه ، پیامک ارسال نمایید. بدین ترتیب دیگر برای ارسال پیامک الزامأ نیازی به استفاده از تلفن همراه نیست. آخرین ورژن این نرم افزار را هم اکنون می توانید از سایتkamyab1دریافت نمایید.
برای دانلود نرم افزار و مشاهده توضیحات تکمیلی به ادامه مطلب مراجعه نمایید...
بعضی وقتها چقد فشار روی افراد وجود داره.تا حالا به این مسئله فکر کردی؟ بیا خوب بررسیش کن . خودتو جاش بذار . دقیقا مثل اون . برگرد به اون موقع که حالت خیلی بد بود . اون موقع که تو سینت احساس سوزش می کردی . وقتی بعد از این که گونه هات خیس شد تازه میفهمی بدون اینکه بخوای اشکات سرازیر شدن. دیگه هیچکسو نداری که بتونی باهاش حرف بزنی .کسی که به عقایدت اهمیت بده.
تا این لحظه این حسیه که همه ما داشتیم اما اونو ببین...
اون تو اتاقش نشسته . و بدون صدا داره حق حق گریه میکنه . حتی کسی که باعث این وضعیت شده شاید اصلا ندونه که ناراحتش کرده . چرا ؟ چون اون احساساتشو مخفی می کنه . شاید اگه بعضی از شما ها باشین . بلند گریه می کنین یا در اتاقو بهم بکوبینو صدای گریتون ۷ کوچه اونطرف ترو پر کنه .وقتی می خواید بفهمونید که شما ناراحت شدید و به بقیه بگید که منتظر عذر خواهی هستید. شما چرا مثل اون نیستید . فرق شما به اون اینه که امو نیستید و اون یک اموئه. شاید خودش ندونه اما دارای یک شخصیت اموئه.کسی که همه چیزو تو خودش نگه میداره. کسی که بیشتر اوقات رو خلوت می کنه یا با یه اموئه دیگه می گذورنه و از جاهای شلوغ خوشش نمیاد و اون ترجیح میده جایی باشه که کسایی شبیهه خودش رو ببینه . جایی که بتونه حتی اگه شده چند دقیقه تنها باشه .
ساکت و آرومه . هیچوقت درونشو به افراد غریبه نشون نمیده . درحالی که شکسته بنظر میاد آرمانهاشو حفظ می کنه و مثل خودش از اونا محافظت میکنه و در حالی که در بیشتر لحظات وقتی اون آرمانها رو از دست میده دیگه تمایلی به ادامه زندگی نداره تا این که با خودکشی ارضا میشه ...
اون ترجیح میده با همه رو راست بشه تا جایی که ممکنه دروغ نمیگه و از دروغ متنفره . اون دردو دلاشو برای معشوغه امو خودش نگهمیداره. جنسیت فرد مقابلش براس اهمیت نداره.اون قوانین خودش رو داره براش مهم نیست که مردم راجع بش چی می گن یا کاری که انجام میده خلاف جامعه باشه.
بعضی مشکلات اونارو بجایی میرسونه که زندگیرو با بی خیالی طی میکنن
البته منظور این نیست که یه امو فقط یه جا میشینه و گریه میکنه البته که لحظات خوبی و خندیدن رو داره.مطمئنم شما هم به آدمی با این خصوصیات بر خوردین . بیاین رو راست باشیم بیشتر کسایی که خودشو امو معرفی می کنن این شخصیت رو دارا نیستند و فقط از ظاهرشون یه امو ساختن . اشتباه نکنین من کسی رو متهم نمی کنم چون اونا دارن خودشونو گول می زنن و به خودشون دروغ می گن . دروغی که یه امو از اون متنفره.
و یک مسئله دیگه مطرح هست اینه که سکه دو رو داره کسی که دارای این شخصیت هست اگه می خواد امو باشه و کسایی مثه خودشو بشناسه ظاهرشو مثل امو ها می کنه . در واقع این ظاهر وسیله ای برای اینکه امو ها بتونن همدیگرو بشناسن .
یه امو همه چیو تو خودش نگه میداره و اونارو تو وجودش خورد میکنه و وقتی خوردهاش از درون اونو زخمی می کنه اجازه نمیده کسی گریشو ببینه و آرمانهاشو حفظ می کنه.و من میدونم اون در ۹۰% موارد نا امید هست و البته برای خودش دلیل قطعی رو داره.
البته صفت های یک امو بیشتر از اینا هست اما اصلی ترینشون همینان . و یک امو خودش اون صفتارو میسازه.
به امید روزی که وقتی تو خیابون راه میریم مردم با نگاهاشون نخورنمون.
دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه میرفت و بر میگشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد.
بعد از ظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت.
مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیل بدنبال دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد.
اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، او میایستاد ، به آسمان نگاه میکرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار میشد.
زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: "چکار میکنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟"
دخترک پاسخ داد: "من سعی میکنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس میگیرد!"
باشد که خداوند همواره حامی شما بوده و هنگام رویارویی با طوفانهای زندگی کنارتان باشد. در طوفانها لبخند را فراموش نکنید!
روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو نوشته بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.
عصر آنروز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدمهای او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید، که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است، ولی روی تابلوی او نوشته شده بود: امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم.
روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو نوشته بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.
عصر آنروز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدمهای او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید، که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است، ولی روی تابلوی او نوشته شده بود: امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم.